نوازش کن بال شکسته پرنده را
و به ستاره ها لبخند بزن
بگذار نسیم صورت مهربانت را نوازش دهد
از هیچ چیز مهراس
نخواهم گذاشت آوار نامهربانی بر سرت خراب شود
از سیاهی شب واهمه مکن
خورشید وار شعله روشن راهت خواهم شد
تا به سر منزل مقصود برسی
غبار را از چهره ات می زدایم
تا خستگی راه وجودت را نیازارد
ای همسفر می دانی به عشقت محتاجم
مرا نیمه راه عشق رها مکن
من خود سادگیم تو را هرگز آزار نخواهم داد
من به زندگیت و به زیباییت جفا نخواهم کرد
دریاب مرا
و به حیات خاموشم روشنایی ببخش
ای گل بهاری من
نسیم خواهم شد تا ببوسم رخ مهتابیت
بهار خواهم شد تا سرسبزی را به باغچه دلت هدیه دهم
اشک خواهم شد تا وجود غبار گرفته ات را طراوات بخشم
عشق خواهم شد تا سردی زندگیت را گرما ببخشم
دلقک خواهم شد تا شادی را به دل کودکانه ات جاری سازم
شب خواهم شد تا آرامش را به جان خسته ات بازگردانم
گل همیشه سرسبز باغچه تنهاییم
شبها یاد توست که خواب را از من ربوده
و روزها در کنج تنهایی اسیرم ساخته
از وجودت ترانه ها خواهم ساخت
و کوچه به کوچه شهر ترانه عشقت را آواز می خوانم
تا همه شهر دیوانه ام بپندارند
کلام : علی